جدول جو
جدول جو

معنی دور و ور - جستجوی لغت در جدول جو

دور و ور(دَ رُ وَ)
دور وبر. اطراف. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوروبر شود
لغت نامه دهخدا
دور و ور
دور و ور: (همیشه جوانانی دور و ور او می پلکیدند)
تصویری از دور و ور
تصویر دور و ور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دور و بر
تصویر دور و بر
پیرامون، گرداگرد، اطراف کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شر و ور
تصویر شر و ور
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چرند، یاوه، ژاژ، ژاژه، چرند و پرند، دری وری، جفنگ، چرت، کلپتره، چرت و پرت، فلاده، بسباس، ترّهه
فرهنگ فارسی عمید
(رُ کَ)
آن که دیدن و شنیدن نتواند: محارم شاه باید کور و کر باشند یعنی ابراز اسرار شاه نکنند. مثل کسانی که ندیده و نشنیده اند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کنایه از مردم بی خرد و نادان. بی بصیرت و جاهل:
آنچه گفتم یاد گیر و آنچه بنمودم ببین
ورنه همچون کور و کر عامه بمانی کور و کر.
ناصرخسرو.
تا مرد خرد کور و کر نباشد
از کار فلک بی خبر نباشد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(رُ لَ)
زمین سیلاب کنده در گذر سیل:
گر سبکباری مترس از راه ناهموار از آنک
بهترین میدان تک خرگوش را لور و لر است.
امیرخسرو.
رجوع به لر و لور شود
لغت نامه دهخدا
بیشمار و کثیر و انبوه و غلبه،
- ایل وور وور، گروه بیشمار: مثل ایل وور وور ریختند و غارت و چپاول کردند
لغت نامه دهخدا
(شِرْ رُ وِ)
در تداول سخنان بیهوده و بی معنی، شر و ور گفتن. (یادداشت مؤلف). حرف مفت و دری وری و چرند و پرنداست. کلمه فرانسوی شریور که لفظاً به این کلمه بی شباهت نیست در زبان فرانسوی به همین معنی بکار می رود. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(وِ کَ دَ)
دوروور. حوالی. اطراف. پیرامون. پیرامن. حول. گرد. گرداگرد. دورتادور. گردبرگرد. (یادداشت مؤلف).
- دوروبریها، اطرافیان. حاشیه نشینان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(وِرْرُ وِ)
پرحرفی. سخنان پوچ و بیهوده. در تداول، پی درپی سخن گفتن. حرف زدن. تلقین و تکرار. پرحرفی:ضرب المثلی در مقام استهزاء کردن تحصیل علم گویند: پالاندوزی است و دریای علم نه ملایی است و وروور. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع شود به امثال و حکم دهخدا
لغت نامه دهخدا
(وو رُ / وورْ رُ)
در تداول، چست و چالاک. رجوع به زبرزرنگ شود
لغت نامه دهخدا
(رُ شَ)
شورشر. شورشار. شورشرابا. شورو شغب. (از ناظم الاطباء). فتنه و فساد:
تا برنهاد زلفک شوریده را به رخ
اندرفتاد گرد همه شهر شور و شر.
عماره.
قولش مقر و مایۀ نور دل
تیغش مکان و معدن شور و شر.
ناصرخسرو.
سرش مدام ز شور شراب عشق خراب
چو مست دایم از آن گرد شور و شر میگشت.
سعدی.
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزۀ جادوی تو بود.
حافظ.
و رجوع به شور و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شر و ور
تصویر شر و ور
سخنان مزخرف و بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
لور: 2 گر سبکباری مترس از راه ناهموار از آنک بهترین میدان تک خرگوش را لور و لرست. (امیر خسرو لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شور و مور
تصویر شور و مور
حقیر ضعیف: فلان شور و مور است، شور و غوغا آشوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور و بر
تصویر دور و بر
اطراف، حوالی: (نگاهی به دور و بر خود کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شر و ور
تصویر شر و ور
حرف مفت، سخن بی معنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دور و بر
تصویر دور و بر
حول و حوش
فرهنگ واژه فارسی سره
دور و بر، پیرامون
فرهنگ گویش مازندرانی
پیرامون، اطراف، حوالی
فرهنگ گویش مازندرانی